جدول جو
جدول جو

معنی حسن لنگی - جستجوی لغت در جدول جو

حسن لنگی(حَ سَ لَ)
دهی است از دهستان شمیل بخش مرکزی شهرستان بندرعباس 72هزارگزی شمال خاوری بندرعباس سر راه فرعی بندرعباس - میناب. جلگه، گرمسیر. سکنۀ آن 804 تن. زبان، فارسی. آب آن از رودخانه. محصول آنجا خرما، غلات. شغل اهالی زراعت. راه فرعی دارد. دبستان و پاسگاه ژاندارمری دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ سَ کُ لَ)
دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند، در 10هزارگزی جنوب درمیان به 5 هزارگزی خاور شوسۀ عمومی درمیان به سربیشه. کوهستانی، معتدل. سکنۀ آن 11 تن شیعه. زبان، فارسی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ کَ)
رومی ایاشی متخلص به کنزی. از مشایخ طریقت سنبلیه، ساکن شهر مغنیسیا و درگذشتۀ 1122 ه. ق. او راست: دیوان شعر. (هدیه العارفین ج 1 ص 296)
لغت نامه دهخدا
(حَسَ کَ)
دهی است از دهستان گچلات بخش پلدشت شهرستان ماکو در 35هزارگزی جنوب خاوری پلدشت، در مسیر راه ارابه رو قزل قشلاق به تپه سی دلیک. جلگه، معتدل، مالاریایی. سکنۀ آن 120 تن شیعۀ ترک زبان. آب آن از قنات و مسیل. محصول آنجا غلات، پنبه. شغل اهالی زراعت وگله داری. صنایع دستی جاجیم بافی. راه ارابه رو دارد واتومبیل میتوان برد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حُ سِ بَ)
دهی است از دهستان چاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 4هزارگزی شمال خاوری الیگودرز کنار راه مالرو حسین آباد به شفیعآباد. ناحیه ای است واقع در جلگه. معتدل. دارای 197 تن سکنه میباشد. فارسی و لری زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، لبنیات، چغندر، پنبه. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ سِ)
از شاعران فارسی زبان بنارس هند بود. شعر او در صبح گلشن بنقل از نشتر عشق آمده است. (ذریعه ج 9 ص 243)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ لُدْ دی)
ابن محمود مقدسی شافعی. درگذشتۀ پیرامن 1100 هجری قمری او راست: ’حاشیه بر شرح مفتاح’ و جز آن. (هدیه العارفین ج 1 ص 295)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ لَ دَ رِ)
در سه فرسنگی میانۀ جنوب و مشرق شمیل است. و ظاهراً همان مادۀ بعد باشد
لغت نامه دهخدا
(نَ)
ده کوچکی است از دهستان شمیل بخش مرکزی شهرستان بندرعباس. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
چوبی بلند به درازای سه تا چهارمتر که بندبازان از آن جهت
فرهنگ گویش مازندرانی